ستیا ساداتستیا سادات، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

غنچه باغ زندگی

هشت ماهی که مامانی با دخترش میرفت سرکار

مامانی باعسلش هر روز 60کیلومتر میرفت تا برسه سرکار قربون دخترم برم که اصلا مامانشو تو راه اذیت نمی کرد تازه گاهی اوقات مامانی یادش میرفت که یک فرشته اندازه حبه انگور تو دلشه تا اینکه جیگر مامان کم کم بزرگ شد و مامانی مجبور شد یه روپوش سفید بزرگتر بخره که آخراش همونم داشت تنگم میشد .الانم منو جیگرم یه ماهه که تو خونه استراحت میکنیم و از سر کار رفتن و تو جاده بودن راحت شدیم خدایا مرسی که تو این نه ماه حالم زیاد بد نبود.  البته وقتی دنیا اومدی باید از خاله زهره هم تشکر کنی چون هر روز ماشین میاورد منو تو باهاش راحت میرفتیمو میومدیم . زودتر بیا خوشگلم روی ماهتو ببینم دلم برات تنگ شده       ...
9 آبان 1391

خدایا این فرشته کوچولو به سلامت برسه پیشمون

خاله فدات شه امروز دوم آبانه مامانی دیشب راهی بیمارستان شد تا چشمهای قشنگ تورو زودتر بینه دیشب ساعت ١١ مامانی رفته الانم که ٨ و نیم صبح شده هنوز دنیا نیومدی . بابایی همه پشت در منتظرته. خدایا این فرشته کوچولو رو صحیح و سالم برسون بغل بابا و مامانش تا خیال هر دوشون راحت شه .       ...
9 آبان 1391

خوش اووووووووووووووووووووووووووووومدی

نی نی جون ما بالاخره ساعت ١ورب تشریف خودشون و آوردن و همه ذوق زده ان. تا ساعت دو وده دقیقه هم به کسی نشونش ندادن تا شیرشو بخوره و بقیه رو از نگرانی دربیاره.بالاخره ساعت دو و رب یه دختر ناز جیگر طلا رو آوردن و دادن بغل بابایی.   خدایا به خاطر این نعمت بی کرانت سجده شکر بجا میارم و از صمیم قلب شکرت میکنم . اینم دختر دوساعته مامانی .               ...
9 آبان 1391