یک ماه گذشت
الهی مادر فدای اون قدو بالات بشه که دیگه هشت ماهت تموم شده وارد ماه نهم زندگیت شدی و این ماهم به سلامتی پشت سر گذاشتی و با حموم روز اخر تمومش کردی از حموم کردم فقط رفتن زیر دوش دوست داری و کلی نفس نفس میزنی و ذوق میکنی
یکی از اتفاقاتی که تو این ماه واست افتاد رفتن سر کار بود الن درست یک کاهه که با هم داریم میریم سر کار هر روز خاله زهره میاد دنبالمون حدود 60 کلیمتر با هم میریم تا برسیم سر کار برخلاف انتظارم اونجا خیلی غریبی نکردی و زود با خاله ها دوست شدی همه دوستت دارن به خصوص خانم دکتر ولی تو خیلی با هاش راحت نیستی موقع صبحانه خیلی بهت خوش میگذره چون صبحانه های مامان قاءمی خیلی خوش مزه ی
یه اتفاق خوشایند دیگه مسافرتی بود که به شمال رفتیم خیلی بهت خوش گذشت آخر خوش مسافرتایی کوچکترین اذیتی نکردی مرررررسی بوس بوس بوس. اینجا محمود اباده که وقتی چادر زدیم کلی باهاش حال کردی
ولی نمی دونم چرا اصلا دریا رو دوست نداشتی حتی پاهاتم که به اب میزدم گریه میکردی
اینجا هم عباس آباد بهشهر که خیلی گرم بود منم تند تند ضد آفتاب بهت میزدم که لپای خوشگلت نسوزه
بعد از اونجا رفتیم گرگان و یه شب اونجا بودیم و تو کلی با اب و هواش حال کرده بودی که صبح از خواب بیدار نمیشدی و به زور بیدارت کردم