ستیا ساداتستیا سادات، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

غنچه باغ زندگی

بعد از سه ماه

1392/7/2 22:18
نویسنده : مامانی
404 بازدید
اشتراک گذاری

حتما الان میگی به به چه عجب  ولی این تا خیر همش تقصیر خودته چون انقد بلا و بازیگوش شدی که دست صد تا پسرو از پشت میبندی یک ثانیه نمیذاری پشت کامپیوتر بشینم  همش میخوای باهات بازی کنم یک دقیقه تلوزیون نگاه نمیکنی حتی برای یه ظرف شستن باید تمام وسایل اشپزخانه رو بریزم جلوت تا بذاری ظرف بشورم اخر شبم انقد خستم میکنی که  وسط یه سریال یه ساعته چار دفه چرت میزنم   خلاصه این از شب من روزا هم بعد از اینکه  که  پنجاه روز  تو در مانگاه باهام بودی و اونجاه هم حسابی خستم میکردی یه خاله ای پیدا شد که تورو نگه داره  اونم چون خودش تو دلش نی نی داشت فقط یه ماه تورو نگه داشت یعنی مرداد  توی شهریور بعضی روزا خودم بعضی روزا هم پیش یه خاله مهربون دیگه بودی ولی اصلا باهاش حال نمیکردی و تا در خونشونو میدیدی گریه میکردی . خلاصه من که از این آوارگی تو خسته شده بودم  دیگه دل به دریا زدم و گذاشتمت مهد کودک  از صبح تا ظهر شیر نمیخوری ولی از ظهر تاشب  جبران میکنی و یه دل سیر شیر میخوری.

از دندونای خوشگلت بگم  که توی هشت ماه و ده روزگی دو تا خط سفید کوچولو صبح که سر کار بودم دیدم زنگ زدم به بابات گفتم یه خبر خوش دندونای ستیا دراومده  توی ده ماهگی هم اون دوتا خط کوچولو بالا پیدا شدن  دندونای بالاتم بزرگ شده چند روزم هست دندوناتو میکشی بهم صداشو در میاری

 

       

چند هفته پیش یه مسافرت دو روزه رفتیم جنگل ابر اینم عکس تو وقتی رفته بودیم هفت چشمه

       

                   

زمانی که باهام تو در مانگاه بودی همه جا باهم میرفتیم اینم خانم دکتر وقتی رفته بودیم سیاری البته به معنای واقعی گیلاس خوری

       

دکتر جون خیلی دوستت داره خودشن تعجب میکنه چون تو زندگیش بچه زیاد دوست نداره ولی بعد دیدن تو خیلی نظرش راجع به بچه عوض شده

       

البته نازنین دیگه از پیش ما رفت اینم کیک روز اخر کارشه  روش نوشته تولد ولی در اصل گودبای پارتیه

        

اینم عکس تو دینا و نازنین

       

راستی یه خبر جالب یه اتفاق مهم ستیا جون در عرض 24 ساعت هم دختر عمو شد هم دختر عمه  سمت راستی پسر دایی  سمت چپی دختر عمو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)